به نام خدا
باتشدید بیماری ام وقدری مثلا استراحت اماحجم تماس هایم زیادشده وجواب هم ندهم اخلاقی نیست وازسویی نمیدانم چه کنم؟سالهاست که شماره ام راهم تغییرنداده ام ولی گویی به جبر-علیرغم میل باطنی ام باید شماره را عوض کنم؛تا تصمیم نهایی را بگیرم البته بیشتر ازاین ناراحتم که دیگران بدون اطلاع من شماره ام را به دیگری انتقال ومن البته انسان نوشتنی ام بقول امروزی ها چَتی ودوستان درپی این اند که مکرر آماده صحبت باشم-دکتر شیخی مکرر در بازداشت موقت بامن تماس میگرفت ومستاصل بود ومن از اذیت شدن او زجرمی بردم واز اینکه کاری نمی توانستم کنم ناراحت تر وقدری توانستم برایش پول اندکی بفرستم؛شرایط دوستان که این روزها درفکرش نبودند وفقط اسم دوستی را یدک می کشیدن اورا بیشتر زجرداد والان مطلع شدم موقت با تودیع ماشین هایی درکلانتری رهاشده؛باز خدارا شکر-با علی وخواهرم وسروش وآرمین تصویری صحبت کردیم؛مادرم حالش مساعد نبود واز سرمزار برادرم آمده ؛حالش را پرسیدم؛مادرانه خودش را خیلی اذیت می کندوالبته حق دارد-پیامک هایی از همراه اول برای عموم مشترکین برای تاییدیه واریز وجه واصل میشود که(جنابعالی)مخاطب قرارداده والبته همه مشترکین مرد نیستند که جنابعالی باشند وزن را سرکار عالی میگویند وازسویی بسیاری از مشترکین اصولا شخصیت حقوقی دارند وبرای اصلاح آن -هرچند ازنظر بعضی مهم نیست-به یکی از مسوولان مرتبط پیامک دادم وقرارشد منعکس کنند-برای وسایل موجود درخانه مسعود هم از شوهرخواهرم خواستم که پیگیری کند که تلاش بسیاری کرد از ایشان هم متشکرم-مادر یکی از عزیزانم دچار بیماری بود وبا عوارض آن دچارشکستگی هم شده که بیمارستان بستری اند برایشان شفای عاجل آرزومیکنم.


به نام خدا
درعین سرماخوردگی وبیماری ومثلا استراحت؛مدیر مدرسه آرمان زنگ زد ودرخصوص مشکل مدرسه وشراکتی که داشته م کرد؛متاثرشدم از آنچه که در این شراکت برایش پیش آمده؛توصیه کردم با م راهکارهایی را به پیش ببرد وان شاالله به نتیجه وحل مشکل بیانجامد-در خصوص موضوعی که شخصی متهم به امری است؛متاسفانه وطبق روال معمول در وقت مقرر شکات محترم ومعزز آنچه را که لازمه ی امر قضایی است وادله اتهام توجه نکردند والبته که من نیز خیلی ناراحت نشدم چون شکات ومتهم دریک فضای روحی اند وتنها درپی رو کم کردن خودشان اند؛از این باب که انسانیت واخلاق نیست متاثرشدم-دکتر شیخی زنگ زد واطلاع داد دچار مشکل شده و این دوست خوب من طبق روال همیشگی که گوش نکرده دچار مشکل شده وضمانت شخصی را کرده وحال طرف ایفای تعهد نکرده وبازداشت شده؛امیدوارم که حل مشکل شود-خواهرم برای پیگیری کار ملک پدرم رفته بود وآخرش راهکارهای متعدد نتیجه بخش نبود وآخرش نفهمیدم باید چه کرد که هیچ خلاف قانونی هم درآن متبادر نباشد؟-خبر دارشدم خانه مسعود برادرم را زده است وچیزی هم نداشته ودرگیر این امر بودم واز میلاد خواستم آنجا را متناسب سازی کند تا ان شاالله مادرم اتخاذ تصمیم شایسته کند؛این هم داستانی است-ساجدی اطلاع داد که برای معاینه ودرمان بیمارستان رفته با اینکه حالم مساعد نبود رفتم دیدنش وامیدوارم که تکلیف این جوان مودب ومحجوب هم روشن شود وسلامت خودرا بازیابد؛دربیمارستان مردی کرمانشاهی را دیدم که آمد واز حرفهای من با ساجدی مطالبی را برداشت وآمده بود درامری م کرد؛واقعا" حس کردم آمدن من برای حل مشکل اوحکمتی داشته است -وکیل اطلاع داد که دادخواست من به دیوان عدالت اداری با نقص مدارک همراه بوده؛تعجب کردم وگرچه دیروز هم مفصل متعاقب تماس کارشناس مربوطه از نهاد ناظر توضیحات دادم وامیدوارم با دخالت دیوان اتخاذ تصمیم مناسب شود.-در راه برگشت از بیمارستان یکی ازدوستان پیام داده بود ایشان را ببینم سر راه حوالی جایی که گفته بود پیام دادم وحدود۲۰دقیقه ای هم ماندم پیام را ظاهرا ندیده بود آمدم-مطلع شدم گویا حکم آن جوانی که محکوم به سلب حیات شده ودوست حسن بود برای استیذان ارسال شده است؛متاثرشدم وبه وکیل وی گفتم اگر واقعا" دلایل مستندی دارد دراین مرحله هم برای استحضار ریاست محترم قوه قضاییه بفرستد؛از مکاتبات وی اورا جوانی فهیم یافته ام اما دروکالت پیگیری باتدبیر وبه موقع وتشخیص اهم ومهم هم شرط است واینجا بخصوص وقتی بحث محکومیت سلب حیات است-یکی از دوستان هم که پیگیر امر انتقال دخترخانمش بود اطلاع دادپیگیری کرده وخوشبختانه قول داده اند موافقت کنند؛از حل مشکلش خرسندم



به نام خدا
با متغیر بودن آب وهوا قدری سرما خوردگی به من عارض شده که ناپرهیزی هم بدان دامن زده شده وامیدوارم که بدتر نشوم-اشرفی وهمسرشان رفتند؛از توجه ولطف آنان متشکرم وبخصوص قبول زحمت آشپزی بسیار خوب این بانوی بزرگوار؛امیدوارم که مشکل رضا هم حل شود که دنبال میکنم-برای تغییر پلاک ونام ماشین مسعود به همسرشان انجام شده وخرسند شدم این مشکل هم حل شده است-ساجدی برای ادامه درمان گفت به بیمارستان اعزام شده اما چون دفترچه بیمه وپول همراه نداشته اورا برگردانده اند بسیار با حال نامناسب برگشته بود متاثرشدم وگویا دوباره اعزام میکنند؛برای امری ساده وابهام با وجود بیماری درآنجاست-واشنگتن به من گفت دارد فارسی یادش میرود ودیکشنری میخواست وقرارشد تهیه کنیم وبا لطف دوست خوبی برایش بفرستم؛فارسی را شکسته میگفت که اریک ترجمه میکرد!جالب بود-سروش چند روزپیش گفت دوست دارد درمراسم رونمایی از کتابی مصور درتهران شرکت کند که امکانش برایش نبود؛وبسیار متاثربود؛از امین خواستم شرکت کند وآن کتاب را برایش تهیه وبا یادداشت متولیانش برایش بفرستد؛شوق وشعف او بسیار هم من وهم امین را خرسند کرد؛ضمن اینکه از امین خان هم برای توجهش متشکرم-یکی از دوستانم آمد منزل ما وساعاتی میهمان ما بود وگپ وگفت کردیم؛خوشحال شدم-پدرم برای وکالت دادن به وکیل باهمراهی خانواده وخواهرم رفته بود وکارهای دیگری هم انتقال انجام شد؛خوشحال شدم وبرای کارهای دیگر ایشان هم درحال رایزنی وپیگیری از مبادی قانونی ام که امیدوارم به نتیجه نهایی برسد-تولد سوسی را هم تبریک گفتم وبرایش سلامت آرزوکردم.



به نام خدا
حلول ماه ربیع الاول را به همه عزیزانم تبربک وتهنیت می گویم وسعادت وتوفیق الهی را برای یکایک آنان درخواست میکنم-قدری سرماخورده واستراحت میکردم که بنظرم بخاطر آب وهوای متغیر درمسیر گرما وسرما بود وتهران هم هواسرد وباران خوبی باریدن گرفت وخدا را برای رحمتش شاکرم-سهام هم آمد وعموشده وبچه برادرش را دید وسری هم به من زد وامروز هم آمد ونظرات ومشارکت کرد برای چیدن وسایل خانه؛که با اکبرآقا وسوسی کمک کردند؛از توجهشان متشکرم؛ظاهرا" چیدن ریز وسایل سخت تراز اصل اسباب کشی است-همسر ایمان به من پیام داد یک تذکری به او بدهم تا از پنجره ماشین چیزی بیرون پرت نکند ویاد جناب سرهنگ خوب ومقتدر وبا انضباطی افتادم که درشهری کوچک مرا دوبار از آزمون کتبی اخذ گواهینامه با یکی دونمره کمتر رد کرد ومن آن موقع خیلی ناراحت شدم ولی کار خوبی کرد وباعث توجه من شد وبارسوم که قبول شدم پشت کاغذ آزمون ازمن ودیگران تعهد گرفت که بنویسیم قسم میخورم از ماشین بیرون چیزی پرت نکنم وامضاء کنم وهربار که میخواهم چیزی بیرون پرت کنم یاد قول وتعهد به ایشان می افتم واین را به اشتراک گذاشتم وباعث هم شدند که یاد آن جناب سرهنگ بیافتم واز توجهش تشکرکنم وخوشحال شدند؛ایمان میگفت آبروی مرا درسطح ملی برده ای!!!؛جالب بودوامیدوارم قدری توجه کند-شعرباف زنگ زد وگفت به سوگ خواهر نشسته است؛شیوه درگذشت خواهر بسیار متاثرم کرد به دوستان دیگر اطلاع دادم؛به او ودیگر بازماندگان محترمش تسلیت میگویم وبرای آن بانوی درگذشته غفران الهی آرزومیکنم-شنیدم سازمان تنظیم مقررات یک محدودیت جدید برای مشترکین اعمال کرده که هرشخص درمجموع اپراتورهای ارتباطی میتواند۱۰سیم کارت داشته باشد؛این محدودیت عملا موجب محدودیت مضاعف برای هم اپراتور وهم مشترک است وجلوی بازار یابی ها راهم می گیرد بنا شد دادخواستی به دیوان عدالت اداری داده شود وبه دادستان محترم کل کشورهم برای اینکه امری مبتلابه عمومی است منعکس شود وامیدوارم تدابیر لازم اتخاذ فرمایند.



به نام خدا
صبح پیگیر دادگاه آقاشدم وآدرس خوانده را دادم وابلاغ شد-سری به خانه مسعود زدم واوراق واسناد اورا بازبینی کردم که وقت بسیار زیادی را ازمن گرفت والبته خاطراتم را با ملاحظه اسناد وسوابق سالهای دور -بخصوص مربوط به خودم-زنده شد-سری به یکی از گاه های لوازم التحریر زدم که سالهای دور از آنجا لوازم التحریر میگرفتم وجویای احوال کریم آقا شاگرد مغازه وآقای شاوردی شدم وهردو سالهاست فوت کرده بودند؛متاثرشدم؛روحشان شاد-با یکی ازدوستان مسعود برای حساب وکتابهای مالی اش دیدارکردم والبته من جاهل بین حساب وکتابهای آنانم وقرارشد آنگونه که خودش اقناع میشود راهی بیابد ونظری به من بدهد-در خصوص املاک آقا هم م هایی با دوستان کردم وقرارشد راهی بیابند ویا مشتری ای پیدا شود-پس از م با آقای سراج با آزمایشگاه هماهنگ شد وآزمایشات آقا انجام شد وپاسخ هم دریافت تا دکترسعید نظر بدهد-دایی فرید آمد درخصوص موضوع یکی از دوستانش م کرد ولی چیزی به ذهنم نرسید فعلا"-ماشین را برای کارواش بردم و شیوه شستن ماشین را بدیع دیدم؛ابتدا ماشین را با آب تمیز وپس از آن با گازوییل بدنه شسته شده ومجدد با آب وکف تمیز میشود وباعث برق انداختن رنگ ورهاشدن چسبندگی ها به ماشین میشود.-الهام ومادرش برای ادامه تحصیل او اطلاع دادند که رفتند؛ان شاالله خیر است ومبارک برایشان-شنیدم دکتر ساجدی هم که برای وضعیت پرونده اش رفته بوده تمدید نکرده واورا مجددا" به آن مجموعه هدایت کرده اند؛متاثرشدم؛کاش حداقل تکلیفش زودتر روشن شود.


به نام خدا
صبح رفتم برای پاسخ استعلام یکی از خواندگان پرونده آقا ومشخصات را گرفتم وقرارشد ابلاغ وقت دادرسی بوی بشود وامیدوارم تکلیف این پرونده روشن شود-سری به آقای شهبازی زدم واصرارداشتم که محاسن وموهایم را پس از این مدت او که خودش داغدار فرزند نوجوانش بود بزند وبا اشک از شهروز گفت وبسیار متاثرم کرد-اکثرا وقتی اهوازم به آرامستان میروم وسری به همسایگان؛،دوستان وعزیزانم میزنم واین روزها که درگیر کارهای مسعود بودم مجال سرزدن به آنهارا نیافتم وظهر در سکوت آنجا رفتم وسری به بعضی زدم وبقیه را توان نداشتم وفاتحه ای خواندم وآمدم؛مزار شهروز شهبازی را که ندیده بودم تصویری راهنمایی از پدرش خواستم ومزار را که یافتم ضجه های مادرش سخت مرا بهم ریخت ودیگر نای ماندن نداشتم؛شب تماس گرفت وجویای احوالم شد وتسلیت گفتم وامیدوارم خدای بزرگ به این مادر داغدار صبوری وآرامش عطاء کند-پیگیر کارهای بیمه مرحوم اخوی هم شدم وامیدوارهستم ان شاالله به نتیجه برسد-سری به خانه بابا هم زدم وتا قبل از اینکه آن را تخریب نکرده اند آن را ببینم وخاطراتم محو نشود؛در کنار آن سرزدن به پیر مرد همسایه ی شان آقای مهدوی حال خوبی داشت؛بسیار از دیدنم خوشحال شد؛تفقد از اشخاص چقدر حال طرفین را خوب میکند؛برایش سلامت وموفقیت آرزو میکنم-یکی از دوستان مسعود قرار بود با من صحبتی کند که مجال نشد؛امیدوارم حل شود آنچه که به من خبر رسیده است؛حساب وکتاب مالی است-یکی از دوستان قدیمی تهران بود وقرار بود مرا ببیند که من ماندنم طولانی شد وامیدوارم بزودی اورا ببینم-کارهای معوق خانواده فعلا مانده وامیدوارم بتوانم آنهارا سروسامانی بدهم-شب به دعوت یکی ازدوستان شام خدمت ایشان ودوستان دیگرشان بودم واز توجه ایشان متشکرم-آخرشب به دیدن علی تگری که خودش یک نوستالژی شده وعصرها تا دم صبح به سبک سنتی یخ وآب نوشابه ودوغ مید رفتم؛ایشان را هم مرد خوش مشربی یافتم؛شبها اجتماع ومحفل خوبی ایجاد کرده است-سعید احمد زاده اطلاع داد اورا از مسوولیتی که داشته برکنارکرده وجای دیگری انتقال داده اند؛پیش از این به او درخصوص عدم پذیرش مسوولیت تذکرداده بودم امااین دومین بار است اینگونه میشود ولی بعید است پند بگیرد-عموغلام چند بار برای درمان آقا تلفنی سوال کرد واطلاع هم داد که کارهای اجرایی مربوط به دریافت حق السهم خودش را هم انجام داده ؛خوشحال شدم.


به نام خدا پسر جان/ هرگاه مردم خوابند تو بیدار باش/در اجتماعات خیلی چهره نشو که آرامش در گمنامی است/امیدوارم شاه ساز باشی تا شاه/ فریب ظاهر زندگی هیچ کس را نخور؛ آدم های موفق"هرگز" اسرار تجاری و خانوادگی و موفقیت هایشان را به اشتراک نمی گذارند/اجازه نده"هیچ کس" تاکید می کنم"هیچ کس" انگشتانت را بشمارد/م کن و در امری که تخصص نداری حرف نزن و اگر کسانی را مشاور موفق یافتی دقیقا قدم به قدم با او م کم/ناز هیچ کس را نکش و هرکس برایت ابرو بالا انداخت به او
به نام خدا فریده وخانم یکی ازدوستانم متنی را که به اشتراک گذاشته بودم درمورد واژه ای از آن"حجب" جداگانه اشکال کرده بودند؛ و"عجب" راصحیح میدانستند که شرح تفاوت آن را-از نظرخودم-دادم واز نکته سنجی ویاد آوری آن به من تشکرکردم-یکی از دوستان را اول صبح پیام داده ومتنی نوشته بودم تا تایپ وبه مرجع مربوطه ببرد که مختصری درآن دست برده بود؛گرچه آن مرادی که مدنظرمن بود نشد اما امیدوارم درهمین حدهم به نتیجه برسد وبزودی حل مشکل شود-یکی از دوستان درخصوص کار باجناقش صحبت
به نام خدا دقایقی دیگر دومین روز شهریور است؛ تولد برادرم مسعود؛ که پارسال نمیدانم چطور شد اشتباه کردم این تاریخ را-معمولا در اولین دقیقه شروع روز تولد عزیزانم تولدشان را تبریک میگویم واین عادت همه شده-وتصورکردم ۲۰ شهریوراست واو تعجب کرده بود چطور یادم رفته؟ومن خجالت کشیدم وچند روز بعد ناگهان فوت کرد وروز۲۰ شهریور-همان روزی که درذهنم آمده بود دفن شد وشد تولدی دیگر-وحال یادش را گرامی میدارم وبه روانش درود می فرستم وتولدش را تبریک میگویم-فردا همچنین تولد
به نام خدا فردا اول شهریورماه؛روزی نهایت پرخاطره برای من است وقدردان آن بوده وهستم واز همراه وهم گامم نیز دراین خاطره متشکرم-فردا همچنین تولد وحیداست که تولدش را تبریک گفتم وبرایش پیام فرستادم کلی خوشحال شد که یادش بوده ام در دیارغربت؛تولد یکی دیگر از دوستان را هم پیام تبریک فرستادم وبرایش سلامت وشادی آرزودارم ومدیون خوبی هایش نیز هستم-فردا همچنین روز ملی پزشکان است؛ به یکایک جامعه پزشکی تبریک عرض میکنم وبرای دوستان وعزیزانم نیزمنجمله دکترسعید؛ دکترغزل؛
به نام خدا در شب سال جدید قمری؛ از خدای متعال با همه وجودم میخواهم این سال رامایه ی برکت ورحمت خود برای یکایک ما قراردهد واز ابتلائات دنیوی سربلند خارج کند ودلهای مارابهم نزدیک ترکند واموات مارا-بخصوص برادرم مسعود-را از ما راضی وخشنود کند وعاقبت به خیر فرماید-تا صبح بیدارماندم که امین را تا جلسه کنکور ببرم بیدارشد وبهردلیل مایل نبود ومنهم اصراری نکردم وخوابیدم؛ سرظهر پیام دادم چطور بوده وگفت چیزهایی که بلد بودم نوشتم ولی ته حرفهایش دلی به کنکور نداده ودرپی
به نام خدا طوبی شماره کارت بانکی ام را گرفت وپولی را که برای علی برادرش قرض کرده وبرایش فرستاده بودم برگرداند؛تشکرکردم وبه صاحب مال با تشکراعاده کردم-سیم کارتی برای دکترحسین م وهرروز بخشی از پول را میفرستم-بلحاظ محدودیت سقف انتقال وکارت کشیدن-به امین گفتم ورفت کارت کشید وفردا هم بدهی ام را کارت بکشد تمام میشود؛از اعتماد برادر خوب نده هم متشکرم،در سفر از جایی به همسرم اطلاع دادم اگر اتفاقی افتاد به ایشان فلان قدر بدهکارم وبه او هم شماره تلفن همسرم
به نام خدا حاضران دیشب پیام داده بود ودرخصوص استخاره ای معتبر میخواست؛ به آقای صانعی دلالت کردم که درسایتشان هست وگرفته بود وخوب بود ان شاالله؛ گفتم برای ازدواج وطلاق هم نباید استخاره شود که گویا نبود؛ درموضوعی هم نیازمند مساعدتی بود که درحدخودم کمک کردم- خانم اطلاع داد که امروز مدیرش بازنشست شده ؛ پیام دادم واز خدمات وتلاشها وهمکاری هایش تشکرکردم-خانم مهندس درخصوص کارهایش مستاصل ونگران بود وبهترشد وامیدوارم از این استرس های فراوان رهایی یابد-یکی از عزیزان
به نام خدا شنیدم علی که درشرکت فنی ومهندسی اش مشغول به کارشده؛ مسوول واحد مهندسی اش شده؛ از ارتقای شغلی اش که ناشی از لیاقت ها وشایستگی هایش بوده خوشحال شدم-احمد ظهر به سلامتی به مقصد رسیده بودووسایل هایی را که برای خانواده فرستاده بودم رساند؛ بسیار از او تشکرکردم-امروز تولد علیرضا پسر خواهرم بود که من باز چهارم شهریور را تصورکردم سوم است وطبیعتا" اولین نفر نبودم که تولدش را تبریک بگویم وخواهرم تلفنی یاد آوری کرد وگفت تنها خاله یادش بوده وعذرخواهی
به نام خدا وکیلم اطلاع داد درخصوص ابطال یا اصلاح مصوب جدید هیات وزیران از آنجا که تشخیص داده عطف به ماسبق شدن خلاف شرع وقانون است مراتب را به نهادهای ناظر بر مصوب دولت مثل رییس مجلس وبازرسی کل کشور منعکس کرده وآخروقت اداری هم شخصا بی آنکه ذینفع باشد به دیوان عدالت اداری دادخواست تقدیم کرده؛ از توجه وقیام برای بسط عدالت توسط ایشان خوشحال وتشکرکردم؛بعضی از من خواستند که به ایشان توصیه کنم دنبال نکنند وعرض کردم افعال هرشخص به خودش مربوط است ودراین قضیه هم
به نام خدا امینی تماس گرفت واحوالم را پرسید واز بیماری آنجا ونگرانی وتلاش برای مرخصی گرفتنش گفت-یکی از دوستان درموردی سوال داشت که از دوست دیگرم سوال کردم و آن مطلب بنظرم رسید کذب بوده است- خانم مهندس از پیگیری کارهایش گفت وهمچنان نگران- یکی از دوستانی که درآن مجموعه اتفاقا اخلاق تندی داشت تماس گرفت وسوالی داشت که برایش پرسیدم وشکرخدا حل شد-با ملکی حال واحوال کردم وگفت شاید خانواده اش مجموعا به کرونا مبتلا شده باشند نگران شدم-یکی از دوستان هم برای پادرد
به نام خدا دیروز عصر سری به حسین زدم واشرفی هم بودو دایی نیز؛ دیر وقت کباب سیخ زده ونهاردادند اما چون اشرفی هوس طباخی ای را کرده بود که قبلا فیلم آن را برایش فرستاده بودم شب آنجارفتیم وکله پاچه خوردند ومن البته به خوردن آب آن قناعت کردم؛درآنجا یک آقای جنوبی هم بود که آشناشدیم ودرکار واردات دارو بود؛ خوش گذشت؛ امروزهم اشرفی پروازداشت ترمینال را اشتباه رفته بود که ازپرواز جاماند وبا پرواز بعدی رفت؛ از دیدن این مرد نازنین ونجیب خوشحال شدم-فردا تولد زی زی هست
به نام خدا تامبوی تماس گرفت وشماره جدیدش را داد وحال واحوال پرسی کرد؛ تشکرکردم-ملکوتی اطلاع داد که پرونده اش بالاخره به شعبه ارجاع شده ورفته تقاضای نوبت زودترکرده؛ امیدوارم حل شود-اشرفی دم ظهر آمد ویکی دوروزی سری به ما بزند؛ ازدیدنش خوشحال شدم-لشنی تماس گرفت وحالم را پرسید وسوالی درخصوص پرونده اش داشت که گفتم بهتراست از سامانه قوه مربوط به خودش چک کند-پیگیر لایحه تقدیمی جدید وکیل پدرم شدم که به دادگاه نرسیده یا ثبت نشده بود وشنبه پیگیری میکنم ان
به نام خدا مجتبی پیام داد فردا بالاخره میخواهد به لحاظ ایام کرونایی عقد خودش را درمحدوده ی خانوادگی ومحدود برگزارکند ومادرش هم به مادرم زنگ زده وبه رسم ادب اجازه گرفته بود؛ برایش سلامت وشادی وخوشبختی آرزو میکنم-رضا هم تماس گرفت وهمین مطلب را گفت ودرمورد مسافرت هایش هم م کرد که به یکی از دوستان ارجاع دادم تام کند- نتیجه ردیابی موبایل سرقت شده امید؛ اطلاع یافتم که مثبت شده است وقراراست برای پیگیری به مرجع قضایی وانتظامی مربوطه مراجعه کند؛ امیدوارم به
به نام خدا سیامک زنگ زد وباز گویا بدون شور وم اعتمادی کرده وکارخانه اش را فروخته وبنا به ادعای خودش منشی اش برایش خواب هایی دیده وباج خواهی میکند وسوالش این بود به نهادهای امنیتی میشود منتقل کند؟گفتم بعید است اما در راستای حمایت از تولید بعید نیست بشود از آنها کمک گرفت وتماس بگیرد ببیند چه میگویند؟-رضا قدسی جویای حالم شد وتشکرکردم وگفتم مشتاق دیدارهستم ودرفرصت مناسبی زیارتش کنم- در خصوص سوالی برای بکارگیری در جوامع دانشگاهی آن را درسامانه انتشار
به نام خدا امروز عید سعید غدیر رفتم کافه تاریخ آنلاین که آقای حسین دهباشی پژوهشگر تاریخ ایجاد وافتتاحیه اش بود؛ فضای بسیار زیبا وسنتی ای داشت؛ خرسند شدم-پیامک های متعدد تبریک عید فرستادم واین هم سُنت حسنه ای است وخیلی مجال وحال تماس های تلفنی نداشتم؛ به مادرم تبریک گفتم وسهام تماس گرفت قدری حال واحوال کردیم؛ دیشب هم آخرشب داریوش همسایه ی مان تماس وبخشی از مصائب ودل نگرانی هایش را خلاصه وار گفت وبرای خانه هم گفت وقرارشد برود فکرکند واطلاع دهد-با حسین رفتم
به نام خدا دیروز یکی ازدوستان که جایی منتقل شده بود وبرای اسکان گویا برایش سخت بود اطلاع داد به شهر نزدیک تری منتقل شده؛خوشحال شدم-شنیدم یکی از برادران که نسبت به همه مددجویان مهربان وپیگیر امور آنان بود به ستادسازمان خودشان میرود؛برایشان توفیق بیشتر آرزو دارم واز خدمات وتوجهشان نسبت به یکایک مددجویان متشکرم- حسین که نزد دکتری که معرفی کرده بودم رفته بود نیز عصردیروز تماس گرفت وبسیار خوشحال بود وگفت صورتش را پاکسازی کرده وگفته برای تکمیل یک ماه دیگر برود-
به نام خدا این چندروزه دوستانی که من بارها هشداردادم وارد بازی بورس نشوند وبی گدار به آب نزنند به من پیام میدهند که چه کنیم؟من چه کنم؟من که حس ششم ندارم ولی مبتنی بر تحلیل اوضاع واحوال هرچه فکرکردم دیدم این درآمدها نمی تواند استمرارداشته باشد ولی کسانی که انتظار تعقل بیشتری از آنها داشتم نیز وارد شدند؛امیدوارم ان شاالله توجه بایسته بشود وتجربه هم-علیان اطلاع داد چشم هایش را عمل کرده؛برایش سلامت بیشترآرزو میکنم-سعید تماس گرفت ودرخصوص ریست شدن گوشی وحذف
به نام خدا احوال ابولی را پرسیدم؛ودرخصوص پیگیری کاردوستشان هم توصیه کردم خودش دنبال کند-حبیب هم جویای احوالم بود که تشکرکردم واز اینکه بعض وقتها نمیتوانم پاسخ تلفنش را بدهم عذرخواهی کردم-دم ظهر اخبار را چک نکرده بودم؛دکترسعید تماس گرفت واز درگذشت آیت الله صانعی گفت؛بسیار متاثرشدم؛فقیه نواندیشی بودند؛روحشان شاد-مدیر آرمان درخصوص مشکلاتش گفت ومن واقعا نمیدانم چه کمکی میتوانم بکنم؟-جفری درخصوص مشکلی از خودش م کرد وتمایل داشت من دخالت کنم که قرارشد من
به نام خدا اول صبح خانم رفته بود وپلاک قبلی ماشین را که با تمهیدات جدید قراراست بیش از یک سال نگهداری نشود گرفت؛کلی خوشحال شدم وعصرهم بردم پلاک هارا نصب کردم وزیبا شد اما در مسیر جای مناسبی پارک نکرده بودم اولین جریمه این پلاک هم صادرشد؛خیراست ان شاالله-آقای فدوی صاحب خانه ما اطلاع داد که پدرش ضربه مغزی شده ودربیمارستان بستری است؛ برایش شفای عاجل آرزو میکنم ودرخصوص کارخودش که احساس میکرد به شهرخودشان منتقل شود بهتراست توصیه وراهکاری دادم وامیدوارم دنبال
به نام خدا امشب بنا داشتم یکی از دوجلد اندیشه پویارا که دارم وزمان مطالعه نداشتم؛ بخوانم درابتدای مطالعه وغرق درآن مشغول امر مبارک دیگری شدم ونشد؛ بنظرم در۲۴ساعت علیرغم استفاده مفید نسبی از آن کم می آورم وبخش عمده ای هم گوشی موبایل وارتباطات آن ومطالعه کانال های خبری است که باید فکری کنم- خلیل تصویر نامه ای را که از نماینده شهرشان گرفته بود برایم فرستاد وامیدوارم اینگونه مشکل حل شود وراهی برای او یافته شود-صاحب خانه تماس گرفت ودرخصوص تمدید اجاره که توافق
به نام خدا امروز یک سال خورشیدی از هجرت برادر بزرگم گذشت؛چه ملال‌انگیز است اندیشیدن به غایت خویشتن، و چه حسرتیست در نگاهم بر رقص عاشقانه‌ی آتش در ژرفنای زمان اکنون” آن لحظه‌ی ناب، که در تسخیر فقدانی نابهنگام است را آرزوست؛ روحش شاد ان شاالله -دکتر حسین رفته بود مزار اخوی وعکس فرستاد وگریه اش گرفته بود مرا هم بهم ریخت؛درمیان دوستان مسعود او حالات اخلاقی نزدیک تری به او داشت واورا درک میکرد ودوستی شان پایدار بود؛ برای این دوست قدیمی سلامت آرزو
به نام خدا خانم مهندس اطلاع داد برای دیدار با مسوولی برای مشکلاتش رفته ومن حیث المجموع گویا درخواستش را تکمیل ودقیق تقدیم نکرده بوده؛قرارشد بررسی وبا م بیشتر اقدام کند-یکی از دوستان درمورد سوتفاهمی با ایشان م کرد؛ تعجب کردم از استدلال حقوقی درامری عمومی وبه این واضحی وکیل وی هم توجه نکرده واشراف نداشته؛درخصوص کارخودشان هم پیگیری کردم که گفتند درصف انتظار برای تخصیص است؛ امیدوارم حل شود-رضا تماس گرفت واحوال پرسی کرد ووضع کارخودش گفت وهمچنین اوضاع
به نام خدا دیروز مطلع شدم ننه بتول همسایه قدیمی ما که عمری با زحمت وزجر بچه هایش را بزرگ کرد دارفانی را وداع گفته است؛بسیار متاثرشدم وبه دیگر همسایگان ودوستان مشترک هم اطلاع دادم وتلفنی به امید پسرش تسلیت گفتم-بالاخره گوشی م وخوشحال شدم؛گرچه تفاوت بسیاری با گوشی قبلی ام-جز در سایز ودوربین ندارد؛گوشی ام را نیز شوهرخواهرم وان شاالله برایش خیرات به همراه داشته باشد-دوست خوبم آقای صادق نجفی یک کلیپی موسیقی از خودش به نام پس از۵۰سال سکوت منتشرکرد؛بسیار
به نام خدا اریک تماس واحوال پرسی کرد؛مشغول به کار است واز کارش راضی؛از موفقیتش خوشحالم واز اینکه مرا فراموش نکرده از او تشکرکردم-با ابول صحبت کردیم وبهتر بود ودرخصوص دوست مشترکی هم صحبت شد ویاد آوری کرد-ناعم را پیداکردم واحوال پرسی کردیم؛موسسه ای حقوقی ایجاد کرده وجالب بود وامیدوارم مشکلی ایجاد برایش نشود-غلامزاده درخصوص استعلام مجددش سوال کرد واطلاع دادکه توجه لازم را به اسناد پیوست اونکرده اند ودوباره استعلام شده؛عجیب بود؛توصیه کرده بودم حضوری دنبال
به نام خدا .سالروز دیگری از عمرم گذشتدرسالهای گذشته تلاش کرده ام-حتی با هزینه دادن سنگین- چیزی که خودم می‌خواهم باشم، نه چیزی که لزوما" جامعه میخواهد؛ونه شاید چیزی که والدینم انتخاب وآرزو داشته و دارند من نمیخواهم کسی را ناامید کنم؛گرچه بسیار دقیق وسخت گیرم ولازمه موفقیت همین است؛ نیاز شدیدی به دوست داشته شدن ندارم؛ بنابراین بهترین‌ها را در وجود خودم گاه خفه کرده ام اما درخشش رویاهایم تبدیل به هیولای کابوس‌هایم هرگز نشده است؛کارهایی‌ که انجامشان
به نام خدا صبح ایران از دادگاه شکایتش برگشته وراضی بود وامیدوار بود رای دادگاه آنچه که عدالت است باشد وصادرشود واز نحوه رسیدگی رضایت داشت-عمران تماس واحوال پرسی کرد وگفت کادویی هم گرفته ام که میخواهم بدهم وقرارشد که زیارتش کنم واز ابلاغ جدید که آمده ومحتویات آن را خبر نداشت گفت-نادر ابراهیم پور تماس وتولدم را تبریک گفت؛خوشحال شدم که یادش بوده وتشکرکردم-شهرام خان تماس وتبریک گفت وتشکرکردم وبرای دیدار دعوت کرد که درفرصت مناسب خدمتشان برسیم- زیبایی تماس
به نام خدا از دم صبح کمی احساس کسالت کردم ولی عارضه دیگری نداشتم و کمی آب نمک در گلو گرفتم وخوابیدم شکر خدا بهبود نسبتاً حاصل شد- دم ظهر که در حال استراحت بودم آرمان هم که بیمار ومدرسه نمیرود بیدارم کرد وگفت فرش ها را برای شستشو به قالی شویی داده اند وآورده اند وکارت بده تا تسویه کنم؛ واقعاً چه باید میکردم کمی عصبی شدم که پیش از آن هیچ هماهنگی ای با من یا اطلاعی نداده اند؛ به صرافت افتادم اذیت کنم وبگویم چون با من هماهنگ نشده پولی نمیدهم اما بخاطرِ آرمان
به نام خدا عزیزان من #کمی طولانی است/ اما جالب است لابد میدانید من تقریباً با همه ی طبقات ولایه های اجتماع ارتباط نزدیک دارم ؛ یک جالبی ای برایم پیش آمده بنظرم آمد برایتان بنویسم وبه اشتراک بگذارم. ۱-سالها قبل جوانی به اتهامی زندان بود و قاری قرآن هم! اما از بَد حادثه سراغ ارتکاب فعلی خلاف رفته بود وبعدها آزاد شد؛ اخیرا دیدم مطالب و غنای بسیاری از قرآن بصورت عمومی میفرستد وبرای من هم میرسد؛ تسلط او را به آیات قرآن حس میکردم - ومیکنم- حس کردم در ورای این
به نام خدا تولد ساجدی را تبریک گفتم وکادوی تولد هم طبق معمول ؛ قبض موبایل پرداخت کردم؛ خیلی خوشحال شد؛ عجیب است که پیامک که هر بار میتوان برای ۲۰ مخاطب فرستاد وبرای دوستان فرستادم که یادآوری تولد اوست نرسیده؛ این چند بار است که داستان تکرار میشود- سری به بیمار دوستِ دوستم زدم که نگرانش بود وبیمارستانش عوض شده بود؛ متاثر شدم وآرزوی شفای عاجل دارم برایشان؛ امیدوارم به آرزوی خودش برای پیگیری های جدی اش برسد بزودی- سالها پیش یک آقایی کمی هم تند رو بود و رفتار
به نام خدا روز فراجا را به کسانی که میشناختم پیام خدا دادم و خیلی خوشحال شدند- عمران سری زد وبعد او را رساندم تامسیر که با مترو برود- امروز هم در مورد قالی ها نظرات موافق ومخالف بود ومن چندان توجه نکردم وگفتم عوض هم نمیکنم والسلام!! وشب هم بخش دیگری از بدهی ام را دادم به ایشان- سری به سهیلا زدم وبعد از بیان مشکلات سام با توکلی تماس واو هم هماهنگ کرد برای دیدن مرکز وآنجا رفتیم و سهیلا خوشش آمد وبالاخره هماهنگ کرد وآنجا را دیدیم و رفتند اورا آوردند وکلی
به نام خدا آلودگی هوا امروز بشدت زیاد و زجر دهنده بود واحساس خفگی داشتم کمی صبح که کار کردم وروند اموراتم را خوابم برد وتقریبا تا غروب خوابیدم ؛ کمبود خواب دوشب بی وقفه مطالعه هم مزید بر علت شد که البته تمام وامروز آن را اعاده کردم وبسیار تشکر کردند؛ پنجره را بستم شاید کمی رها شوم از این آلودگی؛ شهرام هم پیام داده بود وبرای شام خانوادگی دعوت کرده بود که دیر دیدم وبعد هم توان رانندگی نداشتم وعذرخواهی کردم- صبری تماس و مجددا برای دادگاهش گفت؛ امیدوارم که
به نام خدا تولد دولتی؛ علیان و نجفی زاده را جداگانه تبریک گفتم و سالروز تولد هوشیار را یازدهم در یادداشت هایم داشتم که دهم بود و عذر خواهی کردم وتشکر کرد وخوشحال شد؛ سالروز تولد پدر یکی از منسوبینم هم هست که یادشان را گرامی میدارم وبه روح بزرگش درودمیفرستم- علی اطلاع داد از فردا مشغول کار جدید میشود خوشحال شدم وآرزوی موفقیت دارم وامیدوارم حال دلش همیشه خوب باشد- فاتحه ایرج جمشیدی هم رفتم؛ گلباف و فیروزی را هم پس از سالیان متمادی دیدم کوتاه وبعد خسرو و
به نام خدا دم صبح با صدا و بوی باران شدید؛ دو قسمت از سریال زیر خاکی ۴ را که ندیده بودم امسال کامل دیدم وقسمت سوم را هم شب دیدم؛ جالب و فقط سرگرم کننده است- قرار بود با خانواده و میهمانان شب رستوران برویم وبعد سری به شهین وبعد عبادی بزنیم؛ طبق معمول آرمان نیامد من هم برنامه هایم تغییر یافت-سری به ابوذر زدم خودش مسافرت بود وهمکارش اصلاح کرد وبعد سری به هاشمی زدم پس از سالها که او را ندیده بودم خوشحال شدم از دیدنش و بیشتر خانه وبا دوستانش مشغول است وتفریح؛

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروش ویژه مواد شیمیایی دبیرستان پسرانه توحید معرفی کالا فروشگاهی تکین فا قطعات و تجهیزات مورد نیاز بالابر اسانسوری vc-startup محصولات اینترنتی زن و مرد اینازچت|ایناز چت|چت ایناز عاشقانه های من