به نام خدا دیروز عصر سری به حسین زدم واشرفی هم بودو دایی نیز؛ دیر وقت کباب سیخ زده ونهاردادند اما چون اشرفی هوس طباخی ای را کرده بود که قبلا فیلم آن را برایش فرستاده بودم شب آنجارفتیم وکله پاچه خوردند ومن البته به خوردن آب آن قناعت کردم؛درآنجا یک آقای جنوبی هم بود که آشناشدیم ودرکار واردات دارو بود؛ خوش گذشت؛ امروزهم اشرفی پروازداشت ترمینال را اشتباه رفته بود که ازپرواز جاماند وبا پرواز بعدی رفت؛ از دیدن این مرد نازنین ونجیب خوشحال شدم-فردا تولد زی زی هست منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شبستر چت | جلفا چت کالای ارزان مشاوره تحصیلی ایرانی مدرن شاپ بهترین فروشگاه ها روغن های صنعتی صبرم سر اومد کارگاه آموزش خیاطی ارزان سرا